نوشته شده توسط : shahin

دخترک شانزده ساله بود که براي اولين بار عاشق پسر شد. پسر قدبلند بود، صداي بمي داشت و هميشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتي نبود اما نمي خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اينکه راز اين عشق را در قلبش نگه مي داشت و دورادور او را مي ديد احساس خوشبختي مي کرد.
در آن روزها، حتي يک سلام به يکديگر، دل دختر را گرم مي کرد. او که ساختن ستاره هاي کاغذي را ياد گرفته بود هر روز روي کاغذ کوچکي يک جمله براي پسر مي نوشت و کاغذ را به شکل ستاره اي زيبا تا مي کرد و داخل يک بطري بزرگ مي انداخت. دختر با ديدن پيکر برازنده پسر با خود مي گفت پسري مثل او دختري با موهاي بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
دختر موهايي بسيار سياه ولي کوتاه داشت و وقتي لبخند مي زد، چشمانش به باريکي يک خط مي شد.
در 19 سالگي دختر وارد يک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهي بزرگ در پايتخت راه يافت. يک شب، هنگامي که همه دختران خوابگاه براي دوست پسرهاي خود نامه مي نوشتند يا تلفني با آنها حرف مي زدند، دختر در سکوت به شماره اي که از مدت ها پيش حفظ کرده بود نگاه مي کرد. آن شب براي نخستين بار دلتنگي را به معناي واقعي حس کرد.
روزها مي گذشت و او زندگي رنگارنگ دانشگاهي را بدون توجه پشت سر مي گذاشت. به ياد نداشت چند بار دست هاي دوستي را که به سويش دراز مي شد، رد کرده بود. در اين چهار سال تنها در پي آن بود که براي فوق ليسانس در دانشگاهي که پسر درس مي خواند، پذيرفته شود. در تمام اين مدت دختر يک بار هم موهايش را کوتاه نکرد.
دختر بيست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصيل شد و کاري در مدرسه دولتي پيدا کرد. زندگي دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطري هاي روي قفسه اش به شش تا رسيده بود.
دختر در بيست و پنج سالگي از دانشگاه فارغ التحصيل شد و در شهر پسر کاري پيدا کرد. در تماس با دوستان ديگرش شنيد که پسر شرکتي باز کرده و تجارت موفقي را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دريافت کرد. در مراسم عروسي، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابي بنوشد، مست شد.
زندگي ادامه داشت. دختر ديگر جوان نبود، در بيست و هفت سالگي با يکي از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روي يک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج مي کنم اما قلبم از آن توست... و کاغذ را به شکل ستاره اي زيبا تا کرد.
ده سال بعد، روزي دختر به طور اتفاقي شنيد که شرکت پسر با مشکلات بزرگي مواجه شده و در حال ورشکستگي است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار مي دهند. دختر بسيار نگران شد و به جستجويش رفت. شبي در باشگاهي، پسر را مست پيدا کرد. دختر حرف زيادي نزد، تنها کارت بانکي خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستيد، مواظب خودتان باشيد.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگي مي کرد. در اين سالها پسر با پول هاي دختر تجارت خود را نجات داد. روزي دختر را پيدا کرد و خواست دو برابر آن پول و 20 درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پيش از آنکه پسر حرفي بزند گفت: دوست هستيم، مگر نه؟
پسر براي مدت طولاني به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبريک زيبايي برايش نوشت ولي به مراسم عروسي اش نرفت.
مدتي بعد دختر به شدت مريض شد، در آخرين روزهاي زندگيش، هر روز در بيمارستان يک ستاره زيبا مي ساخت. در آخرين لحظه، در ميان دوستان و اعضاي خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سي و شش بطري دارم، مي توانيد آن را براي من نگهداريد؟
پسر پذيرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.
???
مرد هفتاد و هفت ساله در حياط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش يک ستاره زيبا را در دستش گذاشت و پرسيد: پدر بزرگ، نوشته هاي روي اين ستاره چيست؟
مرد با ديدن ستاره باز شده و خواندن جمله رويش، مبهوت پرسيد: اين را از کجا پيدا کردي؟ کودک جواب داد: از بطري روي کتاب خانه پيدايش کردم.
پدربزرگ، رويش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گريه مي کنيد؟
کاغذ به زمين افتاد. رويش نوشته شده بود معناي خوشبختي اين است که در دنيا کسي هست که بي اعتنا به نتيجه، دوستت دارد.

 



:: بازدید از این مطلب : 504
|
امتیاز مطلب : 103
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

من یه شکلات گذاشتم توی دستش اونم یه شکلات گذاشت توی دستم

من بچه بودم اونم بچه بود

سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد

دید که منو می شناسه خندیدم گفتم دوستیم؟

گفتم دوست دوست گفت تا کجا ؟گفتم دوستی که تا نداره

گفت تا مرگ ،خندیدمو گفتم من که گفتم تا نداره گفت باشه تا پس از مرگ .

گفتم نه نه نه نه تا نداره ،گفت :قبول تا اونجا که همه دوباره زنده شن یعنی پس از مرگ باز هم با هم دوستیم ؟ تا بهشت تا جهنم تا هر کجا که باشه منو تو باهم دوستیم .

خندیدمو گفتم تو براش تا هر کجا که دلت می خواد یک تا بذاراصلا یه تا بکش از سر این دنیا تا اون دنیا اما من اصلا براش تا نمی ذارم .

نگام کرد نگاش کردم باور نمی کرد ،من دونستم اون می خواست حتما دوستیمون یه تا داشته باشه دوستی بدون تا رو نمیفهمید !!

گفت بیا برای دوستیمون یک نشونه بذارم ،گفتم باشه توبزار ،گفت شکلات باشه ؟گفتم باشه .

هر بار یک شکلات میزاشت تو دستم منم یک شکلات می ذاشتم تو دستش ،باز همدیگر نگاه می کردیم یعنی که دوستیم دوست دوست ،منم تندی شکلاتاموباز می کردم میزاشتم تو دهنم تند وتندمی مکیدم،میگفت شکمو تو دوست شکموی منی و شکلاتشو میزاشت توی یک صندوقچه کوچولوی قشنگ می گفتم بخورش

میگفت تموم میشه می خوام تموم نشه برا همیشه بمونه .

صندوقچش پراز شکلات شده بود .

هیچکدومشو نمی خورد من همشو خورده بودم !

گفتم اگه یه روز شکلاتاتو موچه ها یا کرمها بخورن اون وقت چی کار می کنی ؟؟

می گفت مواظبشون هستم،می گفت می خواه نگهشون دارم تا موقعی که دوستیم ومن شکلاتمو می زاشتم توی دهنم می گفتم:نه نه نه نه تا نه دوستی که تا نداره ؟

یک سال دو سال چهار سال هفت سال ده سال بیست سالش شده اون بزرگ شده و منم بزرگ شدم من همه شکلاتامو خوردم اون همه رو نگه داشته اون اومده امشب تا خداحافظی کنه ،می خواد بره اون دور دورا ،میگه میرم اما زود بر می گردم من که می دونم اون بر نمی گرده.

یادش رفت به من شکلات بده من که یادم نرفته بود شکلاتشو دادم ،تندی بازش کرد و گذاشت توی دهنش یکی دیگه گذاشتم تواون یکی دستشگفتم بیا این هم آخرین شکلات برای صندوقچه کوچولوت ......

یادش رفته بود یک صندوقچه داره برای شکلاتاش هر دوتا رو خوردخندیدم.

میدونستم دوستی اون تا داره اما دوستی من تا نداره مثل همیشه خوب شد همه رو خوردم اما اون هیچ کدوم رو نخورده .

-حالا با یک صندوقچه پراز شکلاتهای نخورده چی کار می کنه ؟؟؟!



:: بازدید از این مطلب : 501
|
امتیاز مطلب : 76
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت.

مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای ازبندگان خدا هستی، خودش به سراغ تو خواهد.

جوان به امید رسیدن به معشوق، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد، به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت.

روزی گذر پادشاه برمکان او افتاد، احوال وی راجویا شد و دانست که جوان، بنده ای با اخلاص از بندگان خداست. در همان جا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند.

جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد.

همین که پادشاه از آن مکان دور شد، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکانی نامعلوم رفت.

ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست و جوی جوان پرداخت تا علت این تصمیم را بداند. بعد از مدتها جستجو او را یافت. گفت:

تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آن گونه بی قرار بودی، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد و ازدواج با دخترش را از تو خواست، از آن فرار کردی؟

جوان گفت:

«اگر آن بندگی دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود، پادشاهی را به در خانه ام آورد، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانهء خویش نبینم؟»



:: بازدید از این مطلب : 475
|
امتیاز مطلب : 99
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

 

من سرم توی کار خودم بود ....


بعد یه روز یه نفر رو دیدم ....
 اون این شکلی بود .

ما اوقات خوبی با هم داشتیم ....
 

من یه کادو مثل این بهش دادم

 

وقتی اون هدیه من رو پذیرفت ، من اینجوری شدم!

 

ما تقریبا همه شب ها ، با هم گفت و گو می کردیم ....


و این وضع من توی اداره بود ....

 

وقتی همکارام من و دوستم رو دیدند، اینجوری نگاه می کردند ....

 

و من اینجوری بهشون جواب می دادم ....

 

اما روز والنتاین ، اون یک گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه..

 

و من اینجوری بودم ....

 

بعدش اینجوری شدم ....


 

حساس من اینجوری بود ....

 

بعد اینجوری شدم …

 

بله .. آخرش به این حال و روز افتادم …

پدر عاشقی بسوزه !
 



:: بازدید از این مطلب : 680
|
امتیاز مطلب : 102
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

پيرمردي صبح زود از خانه‌اش خارج شد.. در راه با يك ماشين تصادف كرد و آسيب ديد. عابراني كه رد مي‌شدند به سرعت او را به اولين درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخمهاي پيرمرد را پانسمان كردند. سپس به او گفتند: A« بايد ازت عكسبرداري بشه تا جائي از بدنت آسيب نديده باشهa»

پيرمرد غمگين شد، گفت عجله دارد و نيازي به عكسبرداري نيست.

پرستاران از اول دليل عجله‌اش را پرسيدند.

پيرمرد گفت زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا مي‌روم و صبحانه را با او مي‌خورم. نمي‌خواهم دير شود!

پرستاري به او گفت: خودمان به او خبر مي‌دهيم.

پيرمرد با اندوه گفت: خيلي متأسفم. او آلزايمر دارد. چيزي را متوجه نخواهد شد! حتي مرا هم نمي‌شناسد!

پرستار با حيرت گفت: وقتي كه نمي‌داند شما چه كسي هستيد، چرا هر روز صبح براي صرف صبحانه پيش او مي‌رويد؟

پيمرد با صدايي گرفته، به آرامي گفت: اما من كه مي‌دانم او چه كسي است ...!



:: بازدید از این مطلب : 697
|
امتیاز مطلب : 89
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

 

مردی ديروقت ‚ خسته از كار به خانه برگشت. دم در پسر پنج ساله اش را ديد كه در انتظار او بود.

سلام بابا ! يك سئوال از شما بپرسم ؟

- بله حتماً.چه سئوالي؟

- بابا ! شما براي هرساعت كار چقدر پول مي گيريد؟

مرد با ناراحتي پاسخ داد: اين به تو ارتباطي ندارد. چرا چنين سئوالي ميكني؟

- فقط ميخواهم بدانم.

- اگر بايد بداني ‚ بسيار خوب مي گويم : 20 دلار

پسر كوچك در حالي كه سرش پائين بود آه كشيد. بعد به مرد نگاه كرد و گفت : ميشود10 دلار به من قرض بدهيد ؟

مرد عصباني شد و گفت : اگر دليلت براي پرسيدن اين سئوال ‚ فقط اين بود كه پولي براي خريدن يك اسباب بازي مزخرف از من بگيري كاملآ در اشتباهي‚ سريع به اطاقت برگرد و برو فكر كن كه چرا اينقدر خودخواه هستي. من هر روز سخت كارمي كنم و براي چنين رفتارهاي كودكانه وقت ندارم.

پسر كوچك‚ آرام به اتاقش رفت و در را بست.

مرد نشست و باز هم عصباني تر شد: چطور به خودش اجازه مي دهد فقط براي

گرفتن پول ازمن چنين سئوالاتي كند؟

بعد از حدود يك ساعت مرد آرام تر شد و فكر كرد كه شايد با پسر كوچكش خيلي تند وخشن رفتار كرده است. شايد واقعآ چيزي بوده كه او براي خريدنش به 10 دلار نيازداشته است.

به خصوص اينكه خيلي كم پيش مي آمد پسرك از پدرش درخواست پول كند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز كرد.

- خوابي پسرم ؟

- نه پدر ، بيدارم.

- من فكر كردم شايد با تو خشن رفتار كرده ام. امروز كارم سخت و طولاني بود و همه ناراحتي هايم را سر تو خالي كردم. بيا اين 10 دلاري كه خواسته بودي.

پسر كوچولو نشست‚ خنديد و فرياد زد : متشكرم بابا ! بعد دستش را زير بالشش بردو از آن زير چند اسكناس مچاله شده در آورد.

مرد وقتي ديد پسر كوچولو خودش هم پول داشته ‚ دوباره عصباني شد و با ناراحتي گفت : با اين كه خودت پول داشتي ‚ چرا دوباره درخواست پول كردي؟

پسر كوچولو پاسخ داد: براي اينكه پولم كافي نبود‚ ولي من حالا 20 دلار دارم. آيا

مي توانم يك ساعت از كار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بياييد؟




:: بازدید از این مطلب : 480
|
امتیاز مطلب : 89
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

سلام و صلوات بر روح تمام مسافرین عزیز

ورود شما را به پرواز ابدی هواپیما خوش آمد می گوییم.

خداوندا! مشیت خودت را در رسیدن و لقا خود بر ما قرار ده و سرعت آن فزون فرما.

مقصد ما به احتمال 99% بهشت موعود و به احتمال 1% مقصدی که بر روی بلیط درج شده می باشد.

بستن کمربندها اصلا ضرورتی ندارد، چرا که بستن و نبستن آن برای ورود به بهشت الزامی نمی باشد.

در صورت بروز اشکال درسیستم هوای کابین ماسک هایی از بالای سر شما آویزان خواهند شد که شما قبل از آن رایحه ی خوش ملائکه را احساس خواهید کرد.

خواهشمند است هنگام سقوط خونسردی خود را حفظ نموده تا بتوانید اشهد خود را صحیح قرائت نمائید.

ارتفاع پرواز به تدریج و شاید هم ناگهانی به صفر خواهد رسید، اما هیچ جای نگرانی نیست. چرا که یک باره تا آسمان هفتم اوج خواهیم گرفت و هوای بهشت هم بسیار عالی گزارش شده است.



خلبان پرواز، مرحوم شهید کاپیتان بهشت زاده و ارواح گروه پروازی جایگاه ابدی خوبی را برای شما آرزومندند

 

 



:: بازدید از این مطلب : 467
|
امتیاز مطلب : 82
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : چهار شنبه 18 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

هيچ كلكي در كارنيست! اين بازي بطرز شگفت آوري دقيق خواهد بود! البته بشرطي كه تقلب نكنيد!

فقط به دستور العمل عمل نمايد و تقلب نكنيد، در غير اينصورت نتيجه درست از آب در نخواهد آمد و بعد آرزو خواهيد كرد كه ايكاش تقلب نمي كرديد!

اين بازي نتيجهای شاید خنده دار و در عين حال شگفت انگيزي خواهد داشت!

متن را يكجا تا پايان نخوانيد بلكه مرحله به مرحله پيش برويد و عين دستورالعمل انجام دهيد!

نكته: زماني كه ميخواهيد اسامي را بنويسيد اطمينان حاصل كنيد كه اشخاصي هستند كه شما آنها را مي شناسيد (تبصره از خودم: يعني اسم الكي يا بيخودي ننويسيد!!!)


مهم: همچنين بياد داشته باشيد كه بهنگام نوشتن اسامي و عمل كردن به دستورالعمل از احساس و غريزه خود استفاده كنيد و بيخودي و بيش از حد فكر نكنيد بلكه آنچه كه در آن لحظه به ذهنتان مي آيد را بنويسيد!

با زهم بايد گفته شود كه به آرامي و مرحله به مرحله به انتهاي متن برويد در غير اينصورت نتيجه درست نخواهد بود و آنرا ضايع خواهيد كرد!


خوب حالا يك قلم و يك برگ كاغذ آماده كنيد.



1- اول از هر چيز اعداد 1 تا 11 را بصورت ستوني يا رديفي (زير هم) بر روي كاغذ بنويسيد.


2- سپس در جلوي رديف (ستون) 1 و 2 هر عددي را كه مايليد بنويسيد.


3- حال در جلوي رديف 3 و رديف 7 نام شخصي را از جنس مخالف بنويسيد.

قرار نشد به پايين نگاه كنيد! تقلب ممنوع !


4- نام اشخاصي را كه مي شناسيد (چه دوست يا اعضاي خانواده يا فاميل) در جلوي رديفهاي 4، 5 و 6 بنويسيد.


5- در رديفهاي 8، 9، 10 و 11 نام چهار ترانه (آهنگ) را بنيوسيد (در جلوي هر رديف نام يك ترانه)

6- اكنون نهايتا ميتوانيد يك آرزو كنيد!


و حالا كليد رمز گشايي اين بازي:



1- عددي را كه در رديف 2 نوشته ايد مشخص كننده تعداد اشخاصي است كه شما بايد در باره اين بازي به آنها بگوييد!


2- شخصي كه نامش در رديف 3 قيد شده كسي است كه شما عاشقش هستيد!


3- شخصي كه نامش در رديف 7 قيد شده كسي است كه شما دوستش داريد ولي با هم نمي سازيد (يا به تعبير ديگر عاقبت خوشي نخواهد داشت!)


4- شخص شماره 4 كسي است كه شما بيش از همه به او اهميت ميدهيد!


5- شخص شماره 5 كسي است كه شما را بسيار خوب مي شناسد.


6- شخصي كه نامش در رديف 6 قيد شده، ستاره بخت (ستاره خوش شانسي) شماست!


7- آهنگ قيد شده در رديف 8 با شخص شماره 3 تطبيق مي كند (مرتبط است)


8- آهنگ شماره 9 آهنگي براي شخص شماره 7 است!


9- آهنگ شماره 10 آهنگي است كه بيش از همه افكار شما را بازگو مي كند!


10- و بالاخره شماره 11 آهنگي است كه مي گويد شما در باره زندگي چه احساسي داريد!

واقعا شگفت آور است! نه؟! ولي بنظر مي آيد كه درست باشه!
و البته این جور تست ها هیچ چی هم نداشته باشند ، سرگرمی خوبی هستند!



:: برچسب‌ها: تست بسیار جالب ,
:: بازدید از این مطلب : 667
|
امتیاز مطلب : 83
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

برج حمل (فروردین)
بوسه های شما تند و سریع و بسیار پرحرارت هستند كه نشانگر حس شهوتران و لذت طلب شماست، اما این احساس داغ و سوزان خیلی زود فروكش می كند.

برج ثور (اردیبهشت)
بوسه های شما با تعلل صورت می گیرد اما بوسه هایی ژرف و با احساس هستند كه پی در پی می آیند و می آیند و…

برج جوزا (خرداد)
بوسه های شما با فوران خنده، لبخند و مسخره بازی قطع می شود.

برج سرطان (تیر)
بوسه های شما گرم و لطیف است، و دوست دارید تا ابد به آن ادامه دهید.

برج اسد (مرداد)
بوسه های شما وحشی و پراحساس، همراه با چنگ زدن و گاز گرفتن است. هیچگاه موقع بوسیدن از بروز احساسات خود جلوگیری نمی كنید و دوست دارید .دیگران شما را به این خاطر تشویق كنند.

برج سنبله (شهریور)
بوسه های شما بسیار دقیق، ظریف و ماهرانه است و معشوقتان زمانی متوجه آن می شود كه شما كارتان را تمام كرده اید.

برج میزان (مهر)
آنقدر نگران وضعیت تنفستان هستید كه نمی توانید خوب به بوسیدنتان بپردازید.

برج عقرب (آبان)
شما خیلی زود از بوسیدن می گذرید و به سراغ……چیزی می روید كه پشت سر آن برسد.

برج قوس (آذر)
بوسه های شما غافلگیر كننده و خود به خودی هستند كه باعث می شود معشوقتان بیشتر و بیشتر طلب كند.

برج جدی (دی)
بوسه های شما لحظه ی خلاص شدن و آزادی از استرسی است كه در طول روز اسیرتان كرده است.

برج دلو (بهمن)
بوسه های شما خیس است و هنگام بوسیدن چشمانتان را باز نگاه می دارید!

برج حوت (اسفند)

بوسه های شما رویایی، خیال انگیز، عاشقانه و ابدی است



:: برچسب‌ها: حس برتر انواع بوسه با توجه به ماه تولد ,
:: بازدید از این مطلب : 653
|
امتیاز مطلب : 125
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

دختر به پسر گفت : به نظرت من قشنگم؟
پسر گفت: نه!
دختر از پسر پرسید تو می خواهی پیشت باشم تا همیشه؟
پسر گفت :نه!
دختر به پسر گفت: اگه یه روز ترکت کنم گریه می کنی ؟
پسر گفت :نه!
دختر در حالی که گریه می کرد و می خواست بره که پسر دستشو گرفت و گفت:
از نظر من تو قشنگ نیستی بلکه زیبایی.
من نمی خوام پیش تو باشم بلکه نیاز دارم که تو پیشم باشی.
اگه یه روز از پیشم بری من برات گریه نمی کنم بلکه می میرم.....



:: برچسب‌ها: عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 676
|
امتیاز مطلب : 109
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

همیشه از نام خانوادگی شما استفاده می شود

مدت زمان مکالمه‌ی تلفنی شما حداکثر۳۰ ثانیه است

برای یک مسافرت یک هفته ای تنها یک ساک کوچک دستی نیاز دارید

در تمام شیشه های مربا و ترشی را خودتان باز می‌کنید
دوستان شما توجهی به کاهش یا افزایش وزن شما ندارند

جنسیت شما در موقع مصاحبه‌ی استخدام مطرح نیست

لازم نیست کیفی پر از لوازم بی استفاده را همه جا به دنبالتان بکشید.

ظرف مدت ۱۰دقیقه می‌توانید حمام کنید و برای رفتن به مهمانی آماده شوید

همکارانتان نمی‌توانند اشک شما را در بیاورند

گر در ۳۴ سالگی هنوز مجردید، احدی به شما ایراد نمی گیرد

رنگ اجزاء صورت شما در هر صورت طبیعی است

با یک دسته گل می‌توانید بسیاری از مشکلات احتمالی را حل کنید

وقتی مهمان به خانه‌ی شما می‌آید لازم نیست اتاق را مرتب کنید

بدون هدیه می‌توانید به دیدن تمام اقوام و دوستانتان بروید

می‌توانید آرزوی هر پست ومقامی را داشته باشید

حداقل بیست راه برای بازکردن در هر بطری نوشابه‌ی داخلی یا خارجی بلد هستید

ضرورتی ندارد روز تولد دوستانتان را به خاطر داشته باشید

هر ساعتی دلتون بخواد میتونید از خونه بیرون برید و هر ساعتی دلتون بخواد میتونین برگردین

… و بالاخره روزی یک پیرمرد موفق خواهید شد



:: برچسب‌ها: به مرد بودن افتخار کنید ,
:: بازدید از این مطلب : 453
|
امتیاز مطلب : 82
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

عروس خانم دوشيزه Sara_sooskesiah آيا وکيلم شما را به مهر :

- گوگل عدد سکه بهار آزادي [تصویر: 07.gif]
- يک وب کم
- سند يک سايت اينترنت اختصاصي دات کام [تصویر: 13.gif]
- يک مودم DSL
- اينترنت پرسرعت به اندازه طول عمر نوح! [تصویر: 26.gif]
- LCD و شمعدان
- يک هدست بي سيم
- چهارده روم اختصاصي به نيت چهارده ...
-
پنج گيگا بايت ميل باکس اختصاصي به نيت پنج ... [تصویر: 19.gif]



به عقد دائم آقاي feri_ferferi در بياورم ؟

- جمعيت : عروس رفته آف هاش رو چک کنه!!! [تصویر: 03.gif]

- حاج آقا : براي بار دوم آيا وکيلم ؟ [تصویر: 38.gif]
- جمعيت : عروس رفته ويروس کش آپديت کنه!! [تصویر: 05.gif]
- حاج آقا :!!!BUZZ [تصویر: 40.gif]
- براي بار سوم خفم کردي آيا وکيلم ؟ [تصویر: 31.gif]
- عروس : با اجازه بزرگترهاي Room بله! [تصویر: 10.gif]

( هرکی از انجمن مخالفه سریع بگه ... )



* گوگل عددي است که تشکيل يافته از 1 و هزار صفر جلوي آن : ........... 100000000



:: برچسب‌ها: ازدواج , ازدواج به , ازدواج به سبک , ازدواج به سبک اینترنتی ,
:: بازدید از این مطلب : 387
|
امتیاز مطلب : 90
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

آخه یک دختر چقده می تونه دارای چند روی مختلف باشه ؟!!!!!!![تصویر: 07.gif]
خودتون برید بگردید دنبالش و دلیلش رو پیدا کنید.[تصویر: 27.gif]

بیخیال اینی که میگم فقط قابل توجه دختر های ترشیده باشه.[تصویر: 17.gif]

شما که انقده با پسرا می پلکید و برای این که نشون بدید که تو جمع آدما هستید مثلا به قول خودتون میائد کل کل [تصویر: 07.gif] که کاره خیلی خطر ناکیه نکنید فردا زن یک بنده ی خدایی می شید.

لا اقل به بچتون فکر کنید که وقتی می فهم مامانش چی کارا که نکرده [تصویر: 07.gif] وای وای.

اگه یک جفت مقدار تعدادی قیرت داشتید این کارارو نمیکنید.

البته من منظورم همه ی دختر ها نیستا با اون یک اندک تعداد زیادی (۹۹٪) هستم که احمقن.

آخه نا سلامتی دختر گفتن پسری گفتن.

خودتونم می دونید که نمی تونید با ما کل کل کنید پس بیخیال شید خواهشا.

من بازم میگم منظورم اون ۹۹٪ هســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتا[تصویر: 30.gif]

بعد اینکه آخه من که دلم نمیاد دخترا انقده کنف شن .بازم میگـمــــــــــــا منظورم همون ۹۹٪

به بقیتون بر نخوره هـــــــــــــــــــــــــآ.

در آخر اینکه قربونم برید



:: برچسب‌ها: کل کل , کل کل با , کل کل با دخترا ,
:: بازدید از این مطلب : 374
|
امتیاز مطلب : 80
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

پیرزن ایرانی که شهروند آمریکا شد.
 

 

 

یه پیرزن ایرانی از ایران به آمریکا میاد و میخواد شهروند آمریکایی بشه. پیرزن نوه اش را با خودش برمیداره تا اونو به امتحان شهروندی ( امتحانی که باید قبل از تبعیت بده ) ببره.

مامور مهاجرت به زن ایرانی میگه که باید به 4 سوال ساده درمورد آمریکا جواب بده اگه درست جواب بده او یه شهروند آمریکایی میشه. 

 

 

 

پیرزن میگه : باشه ، اما من انگلیسی نمیتونم حرف بزنم نوه ام رو با خودم میارم.

مرده میگه باشه ، بزار اون برات ترجمه کنه. اولین سوال شما اینه که : 

 

 


1) پایتخت آمریکا کجاست؟ 
نوه ی پیرزن به پیرزن میگه : من دانشگاه تو کدوم شهر آمریکا بودم؟
پیرزن میگه : " واشنگتن "  

 

 

 

 

درست بود حالا سوال دوم :
2 ) روز استقلال آمریکا کی است؟ 
نوه ش میگه : نیومن مارکوس کی حراج داره؟
مادربزرگش میگه : "4 جولای "
 

 

 

 

 

درسته ، حالا سوال سوم:
3 ) امسال چه کسی نامزد ریاست جمهوری آمریکا بود اما شکست خورد؟
نوه به مادربزگش میگه : اون مرتیکه معتاد که با دخترت عروسی کرد کجا باید بره؟
پیرزن میگه : " توگور " 

 

 

 

 

 

واو ، شگفت آوره! حالا سوال آخر:
4 ) در حال حاضر چه کسی رئیس جمهور آمریکاست؟
نوه ش این جور ترجمه میکنه : از چیه جورابای پدربزگ بدت میاد؟
مادربزگش میگه : " بوش "

 

 

 

 

اکنون پیرزن یک شهروند آمریکایی شده!!!



:: برچسب‌ها: پیرزن ایرانی , طنز , پیرزن , طنز پیرزن ایرانی ,
:: بازدید از این مطلب : 423
|
امتیاز مطلب : 88
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

 

سرنوشت را نمی توان از سر  نوشت

 

 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

چه کسی می داند که تو در پیله خود تنهایی؟
چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟
پیله ات را بگشا.
تو به اندازه پروانه شدن زیبایی...
 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

پروانه نمی میردتاگل به بغل دارد.
این سینه نمی میردتاعشق تورا دارد..
 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

ای نگاهت رونق فردای من در تومعنا می شود دنیای من،...ای کلامت بمترین اثبات عشق باتو ماندن آرزوی رویای من..

 

 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

 

دقایقی تو زندگی هستن که دلت برای کسی اونقدر تنگ می شه که می خوای اونو از رویات بکشی بیرون و توی دنیای واقعی بغلش کنی

 

 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

در چند هزار سال میشود عاشق بود
شیفتگی ات را از یاد نمی برم
تاج گلی بر شانه هایم بگذار
کبوترانم
هر صبح نامت را پرواز میدهند
گوش کن
کلمه ها را به سوی تو میفرستم
به هزار هزار رنگ
با عاشقانه ترین فریاد
فراموش نکن
در یک چهار راه خاکستری
بی انتظار نشسته ام
و به تو نگاه میکنم.

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

بی تو ای عشق در این آتش هجرا چه کنم؟
شب هجرا تو را چاره و درمان چه کنم؟
شمع گشتم که بسوزم به سحر در دل شب
چون سحر باز نیایی من بی جان چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دل من زنده به دیدارت مانده است هنوز
در وصالت نشوم واله و حیران چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

 

 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

حرفی نمیزنی حالا که میروی؟
تنها نمیشوی حالا که میروی؟
یک لحظه گوش کن تنها بهانه ی من
یادم نمیروی حالا که میروی.
 

 

 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

همه میگذرند و میگویند ((چقدر عجیب عاشق شدی))!و من بی توجه به گفته ها دامن چین چین آرزو میپوشم و پولک شادی به سر میزنم تا تو بیایی..با طنین فراموشی نبودن ها..ولی کم کم پولک ها شل شدند و افتادند و تیک تاک ثانیه های انتظار به من فهماند..که چقدر دیر است!!!
دیدم که تو هرگز نمی آیی نمیخواهم باور کنم که حالا میان اصوات خاموش اشک همه می گذرند و می گویند:
چقدر ساده فراموش شدی!!!!!
 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

بین حقیقت و رویا یک دنیا فاصله است
حقیقت پیش چشمام و رویا دست نیافتنی
حقیقت زندگی من، تلخ و رویاش شیرین
به حقیقت تلخ، نزدیکم و از واقعیت رویا، دور
ای شیرین‌ترین رویا، هرگز دست نیافتنی نباش
آفتاب نماینده‌ی حقیقت، و شب نماینده‌ی رویاست
پس بیا با هم آفتابی بشیم تا حقیقت روشن شود

 

 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

بد نیست اگر کمی به هم فکر کنیم
در بحبوحه خنده به غم فکر کنیم
بد نیست اگر خانه ما سیمانی است
به خشت و گل و نفوذ نم فکر کنیم
هر وقت زیادمان دلی می شکند
بد نیست که یک لحظه به کم فکر کنیم
من عاشق و تو هر که در این عصر غریب
بد نیست اگر کمی به هم فکر کنیم

 

 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

من خودِ تو را دوست می دارم. مردان دیگر در تو آن زیبایی را می بینند که پیش از پایان عمر خود آنها، زایل می شود. اما من در تو آن زیبایی را می بینم که زایل نمی شود، و در خزان عمرت، آن زیبایی از اینکه در آیینه خود را بنگرد، شرمنده نیست و احساساتش جریحه دار نمی شود.
تنها منم که در تو آن نادیده را دوست می دارم.

 

 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

زندگی بدون عشق به درختی می ماند بدون شکوفه و میوه. عشق بدون زیبایی به گلهایی می ماند بدون رایحه و به میوه هایی که هسته ندارند... زندگی، عشق، و زیبایی یک روحند در سه بدن که نه از یکدیگر جدا می شوند و نه تغییر می کنند



:: برچسب‌ها: مجموعه قطعات عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 405
|
امتیاز مطلب : 98
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

تو مرا می فهمی من تورا می خواهم و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است
تو مرا می خوانی من تورا ناب ترین شعر زمان می دانم
و تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
دگر حس شقایق را نداری
هوای قلب عاشق را نداری
واز چشمان خونسرد تو پیداست که شور عشق سابق را نداری
 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

به دریا شکوه بردم از شب دشت، وز این عمری که تلخ تلخ بگذشت، به هر موجی که می گفتم غم خویش؛ سری میزد به سنگ و باز می گشت .!

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
من غروب عشق خود را در نگاهت دیده ام.... من بنای ارزو ها را زهم پاشیده ام.... آنچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام.... در دل خود من به عشق پوچ تو خندیده ام

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
فقط کسی معنی دل تنگی را درک می کند که طعم وابستگی را چشیده باشد پس هیچوقت به کسی وابسته نشو که سر انجام آن وابستگی دلتنگیست

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
در اندرون همه ما خزانه‌ای بیکران از عشق و شادمانی و نعمت هست که می‌تواند آنچه را که در آرزوی آنیم، برایمان فراهم کند

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
دوست خوب داشتن بهتر از تنهایی و تنهایی بهتر از با هر کس بودن است

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
اگر بدانم که خواب تو را بیشتر خواهم دید برای همیشه دیدن تو هرگز بیدار نمی شوم
اگر بدانم که مردگان تو را بیشتر خواهند دید برای همیشه دیدن تو قید زنده بودن راخواهم زد

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
آره زندگیم همینه !دیگه چاره ای ندارم !صبح تا شب این شده کارم یا تو باشی و بخندم یا نباشی و ببارم

 

 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

عاشقانه ترین نگاهم را روی قایقی از باد نشاندم وپارو زنان سوی تو فرستادم وقتی به ساحل نگاه تو رسید تو چشمانت را بستی و قایقم ، غرق شد

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

باغبان ز من آزرده مشو غنچه نچیدم ……پاره های جگر است اینکه به دامن دارم

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
قلب من به اندازه ی دست مشت کرده ام است….من در عجبم که تو با این همه عظمتت چگونه در آن جای گرفتی؟…چنان جای گرفتنی که تا ابد خیال رفتن نداری..

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
با تو دارد گفت و گو شوریده مستی…مستم و دانم که هستم من…ای همه هستی ز تو…آیا تو هم هستی...؟؟!

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
خوش است اندوه تنهایی کشیدن اگر باشد امید باز دیدن

 

 

 

 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

کاش رویاهایمان روزی حقیقت می شدند تنگنای سینه ها دشت محبت می شدند سادگی، مهر و صفا قانون انسان بودن است کاش قانون هایمان یکدم رعایت می شدند اشکهای همدلی از روی مکر است و فریب کاش روزی چشمهامان باصداقت می شدند گاهی از غم می شود ویران دلم، ای کاش بین دلها غصه ها مردانه قسمت می شدند

قلبخجالتقلبلبخندقلب



:: برچسب‌ها: مجموعه قطعات عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 406
|
امتیاز مطلب : 93
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

گر دنیای ما دنیای سنگ است بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از بحررنج است اگر عاشق شدن پس یک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

چرا غمگینی؟عاشق شدم!!!! آیا عشق شیرین است؟بله....شیرین تر از زندگی!!!! چرا تنهایی؟ویژگی عاشق هاست!!!! لذت تنهایی چیست؟فکر به او و خاطرات و!!!! چرا می روی؟برای اینکه او رفت!!!! دلت کجاست؟پیش او!!!! قلبت کجاست؟او برده!!!! پس حتما بی رحم بوده؟نه...اصلا!!!! چرا؟چون باز هم او را می پرستم

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

ای دوست دلت همیشه زندان من است آتشکده عشق تو از آن من است آن روز که لحظه وداع من و توست آن شوم ترین لحظه پایان من است

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

وقتی که من دارم فکر می کنم وتو داری فکر می کنی که من دارم به چی فکر می کنم دوست دارم که فکر کنی که دارم به تو فکر می کنم

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

بعضی ها وقتی کاری داشته باشند دوستت هستند بعضی ها وقتی گیر می کنند دوستت هستند بعضی ها نیستند و وقتی هم هستند بهتر است نباشند بعضی ها نیستند و ادای بودن در می آورند بعضی ها در عین بودن هرگز نیستند بعضی های دیگر هم به طور کلی هستند ولی آدم نیستند آنهای دیگری هم که آدم هستند نیستند

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

 کاری نکنیم که روزی حتی خودمان هم باور نکنیم که داریم دروغ می گوییم آن هم به خودمان و کاری نکنیم که روزی به خدا هم دروغ بگوییم و ای کاش روزی مردم با صداقتی همچون صداقت چشمهاشان با هم سخن بگویند پروانه سوخت شمع فرو مرد شب گذشت ای وای من که قصه دل نا تمام ماند

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

اگر ان شب نگاهم نمی کردی اگر در ان شب تاریک بر این تنهاتر از تنهایی چشمک نمی زدی اگر در اولین حرفم باورم نمی کردی اگر نمی ماندی و می رفتی من دیگر این که هستم نبودم

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 ای آفتاب خوبان، می‏جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت غلام همت آن رند عاقبت سوزم که در گدا صفتی کیمیاگری داند

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 از پایان گرفتن غم هایت نا امید شده ای ، به خاطر بیاور زیباترین صبحی که تا به حال تجربه کرده ای مدیون صبرت در برابر سیاهترین شبی هست که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دید

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد... وسعت تنهائیم را حس نکرد... در میان خنده های تلخ من.. گریه پنهانیم را حس نکرد... در هجوم لحظه های بی کسی... درد بی کس ماندنم را حس نکرد... آن که با آغاز من مانوس بود... لحظه پایانیم را حس نکرد  

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

سکوتم را به باران هدیه کردم/ تمام زندگی را گریه کردم/ نبودی در فراق شانه‌هایت / به هر خاکی رسیدم تکیه کردم

قلبلبخندقلبلبخندقلب



:: برچسب‌ها: مجموعه قطعات عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 618
|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

روردگارا! تو دهنده هر نعمتی، صاحب هر حاجت و منتهای هر امیدی. فراوان ترین سپاس ها برای توست و برترین منت ها از آن تو. به نعمت تو کارهای نیک کامل می گردد. ای که به کارهای نیک معروفی و موصوفی! مرا از کارهای نیکت بهره مند ساز. تا از غیر تو بی نیاز گردم. به رحمتت ای مهربانترین مهربانان. منبع:صفیحه الرضا(ع) ص42و116

 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

 خوشبختی به کسانی روی می آورد که برای خوشبخت کردن دیگران می کوشند
 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
 
محبت را به هیچ چیز تشبیه نتوان کرد زیرا که هیچ چیز دقیق تر و لطیف تر از محبت نیست. (سمنون محب
 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

 عشق هرگز به رنگ تردید در نمی آید . (بوبن)
 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

 عشق در لحظه ای پدید می آید ، دوست داشتن در امتداد زمان ، این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است .


  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

 نمی خوام بگم قدر 1 دنیا دوست دارم چون دنیا 1روز تموم می شه
نمی خوام بگم سیاهی چشات مثل شب پر ستاره است چون شب هم بالاخره تموم می شه
نمی خوام بگم دوست دارم چون دوست ندارم بلکه عاشقتم
 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

 

از منزل کفرتا به دین یک نفس است           وز عالم شک تا به یقین یک نفس است

 

این یک نفس عزیزرا خوش میدار             چون حاصل عمر ماهمین یک نفس است

 

 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

یــزدان چوگــل وجود مــا می آراست           دانست زفعل مــا چه برخواهد خواست

 

بی حکمش نیست هرگناهی که مراست         پس سوختن قیامت از بهر چه خواست

 

 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

درس زندگی

 

برطبق اعتقادات خود زندگی کن .

 

خودت و دیگران را ببخش .

 

سعی کن حداقل یک بار هم که شده روش خود را تغییر دهی





:: برچسب‌ها: مجموعه قطعات عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 657
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

حقیقت و عشق تنها مفاهیمی هستن که ارزش زندگی

کردن برای آنها وصد البته ارزش مردن برای آنها وجود دارد


  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-


دوست داشتن کسانی که دوستمان می‌دارند کار بزرگی نیست، مهم آن است آنهایی را که ما را دوست ندارند، دوست بداریم


  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-


لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم؛ غافل از آنکه لحظه ها همان خوشبختی بودند


  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-


زنی می رفت ، مردی او را دید و دنبال او روان شد . زن پرسید که چرا پس من می آیی ؟ مرد گفت : برتو عاشق شده ام . زن گفت : برمن چه عاشق شده ای ، خواهر من از من خوبتر است و از پس من می آید ، برو و بر او عاشق شو . مرد از آنجا برگشت و زنی بدصورت دید ، بسیار ناخوش گردید و باز نزد زن رفت و گفت : چرا دروغ گفتی ؟ زن گفت : تو راست نگفتی . اگر عاشق من بودی ، پیش دیگری چرا می رفتی ؟ مرد شرمنده شد و رفت


  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-


عشق یعنی خاطرات بی غبار دفتری از شعر و از عطر بهار عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز زمزمه از عاشقی با سوز و ساز عشق یعنی چشم خیس مست او زیر باران دست تو در دست او عشق یعنی ماتهب از یک نگاه غرق در گلبوسه تا وقت پگاه عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق گرمی دست تو در آغوش عشق عشق یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان تا سحر از عاشقی با او بخوان عشق یعنی هر چه داری نیم کن از برایش قلب خود تقدیم کن

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-


کاش وقتی زندگی فرصت دهد گاهی از پروانه ها یادی کنیم کاش بخشی از زمان خویش را وقت قسمت کردن شادی کنیم کاش وقتی آسمان بارانی ست از زلال چشمهایش تر شویم وقت پائیز از هجوم دست باد کاش مثل پونه ها پرپر شویم


  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

یه روز دل تصمیم می گیره سنگ شه تا دیگه عاشق نشه میره و سنگ می شه و میره قاطی سنگ ها اما اونجاهم عاشق یه سنگی می‌شه


  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

روی قبرم بنویسید مسافر بوده است/ ........ بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده است ...... بنویسید زمین کوچه ی سرگردانیست

 

 ..... او در این معبر پرحادثه عابر بوده است ...... صفت شاعر اگر همدلی و همدردیست ...... در رثایم بنویسد که شاعر بوده است ....... بنویسید اگر شعری ازاومانده بجای ...... مردی از طایفه ی شعر معاصر بوده است ...... مدح گویی و ثنا خوانی اگر دین داریست ...... بنویسید در این مرحله کافر بوده است .....س. غزل حجرت من را همه جا بنویسید ...... روی قبرم بنویسیدمهاجر بوده است




:: برچسب‌ها: مجموعه قطعات عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 671
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم وقت پر پر شدنش سوز و نوایی نکنیم...

یادمان باشد سر سجاده عشق جز برای دل محبوب دعایی نکنیم...

یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گرچه در خود شکستیم صدایی نکنیم...

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم


  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

شبم به حسرت و روزم در انتظار گذشت تمام مدت عمرم در این دو کار گذشت


  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ... به کسی توجه نمی کنه ... از کسی خجالت نمی کشه ... می باره و می باره و ... اینقدر می باره تا آبی شه ... ‌آفتابی شه...!!! کاش ... کاش می شد مثل آسمون بود ... کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی ... بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده ... انگار نه انگار که غمی بوده ... همه چیز فراموشت بشه ...!!! کاش می شد  


  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

اگر سهم من از این همه ستاره فقط سوسوی غریبی است، غمی نیست. همین انتظار رسیدن شب برایم کافیست


  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

وقتی گلدان شکست مادرم گفت حیف بود پدرم گفت قشنگ بود خواهرم گفت مال من بود برادرم گفت گرون بود مادر بزرگم گفت دوستش داشتم ولی وقتی دلم شکست کسی آه هم نگفت


  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

وقتی به آسمون نگاه میکنی، دوست داری کدوم ستاره مال تو باشه؟ به اونی که کم نور تره قانع باش چون اونی که پر نور تره را، همه نگاه میکنن


  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

به او گفتم غمگین ترین ترانه

را برایم بخوان

 چشمهایش را بست و آرام

گریست,گریست,گریست


  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

آدم های اطرافتو همون طور که هستند ببین نه اون طوری که خودت می‌خوای


  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 

و در پایان...انیشتین می گوید

زندگی مثل دوچرخه سواری است برای حفظ تعادل باید حرکت کرد.



:: برچسب‌ها: مجموعه قطعات عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 665
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

لعنت به مستراحی که برچسب قرمز و آبی شیرش برعکس خورده باشد.نیشخند
لعنت به مستراحی که سوسک ها بدون اطلاع و هماهنگی سرشان را از چاه بیرون بیاورند.نیشخند
لعنت به مستراحی که مرکز کانونی تحدّب کاسه اش روی صورت آدم باشد.
نیشخند
لعنت به مستراحی که قبل از نشستن کسی درش را بزند.
نیشخند
لعنت به مستراحی که آبش برود و آفتابه اش خالی باشد.
نیشخند
لعنت به مستراحی که پشت درش نوشته باشند: «لعنت بر پدر و مادر کسی که در این مکان ب... .»نیشخند
لعنت به مستراحی که صدا را 56 مرتبه اکو کند.
نیشخند
لعنت به مستراحی که شیلنگش از هفت جا سوراخ شده باشد.
نیشخند
لعنت به مستراحی که سر شیلنگش همیشه توی چاهش افتاده باشد.
نیشخند
لعنت به مستراحی که فاصله کاسه اش از دیوار پشتی فقط یک سانت باشد.
نیشخند
لعنت به مستراحی که فشار شیر آبش مثل شیر سماور است.
نیشخند
لعنت به مستراحی که بدون آن بنی بشر هیچ چی نیست.
نیشخند



:: برچسب‌ها: لعنت به مستراحی که , , !! , لعنت , لعنت به , لعنت به مستراحی , لعنت به مستراحی که ,
:: بازدید از این مطلب : 428
|
امتیاز مطلب : 76
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

به غضنفر می گن : اذون بگو
می گه : والا چی بگم همه چی از یه نگاه شروع شد


غضنفر پسرش کور به دنیا میاد اسمشو می ذاره: حیدرمریم زاده

از دختره می پرسن : شوهر چند حرف داره ؟
می گه : اگه پیدا بشه حرف نداره

یارو بعد از عمری میره مو می‌کاره ، اسمش واسه حج واجب درمیاد

2 تا خلافکار با هم ازدواج می کنن بچشون میشه بسیجی
چرا ؟ چون منفی در منفی میشه مثبت

به غضنفر میگن سفر حج چطور بود میگه خیابونا تمیز ، برجاش بلند ، ماشینا آخرین مدل
البته یه جای زیارتی هم داشت که شلوغ بود نرفتم

به غضنفر میگن خسته نباشی.میگه باشم چه غلطی میكنی؟

غضنفر تا ده سال برای مادرش عزاداری می كرد بهش گفتند : آخه چقدر گریه می كنی ده سال
گذشته گفت : آخه هر وقت یادم میفته كه موقع خاكسپاریش چه دست و پایی میزد جیگرم آتیش می
گیره

غضنفر از حج بر می گرده ازش میپرسند چه طور بود؟
میگه والا باز خدا خونه نبود همه تو حیاط ولو بودند

یك سال، یك ماه از محرم گذشته بوده ولی هنوز تو شهر صدای سینه‌زنی میومده. مردم میرن پی
ماجرا، میبینن دسته غضنفر اینا تو كوچه بن بست گیر كرده


زن به شوهرش میگه: عزیزم می خواهی دفتر یادداشتت باشم و همیشه همراهت باشم؟
مرد: نه عزیزم سررسیدم باش تا هر سال عوضت كنم

می دانید چرا بعد از عقد در دهان عروس و داماد عسل می گذارند؟
برای اینكه مزه گ...ی كه خوردند عوض شود


یارو میره كلاس غیرت.
یك شب زنش میگه برم دستشویی؟ میگه بشین خودم میرم.

از غضنفر میپرسن میدونی امام حسین رو کجا دفن كردن؟ میگه نه، کجا؟ میگن کربلا.
میگه ای خوشا به سعادتش

غضنفر میره جلسه عزا میخواسته دلداری بده میگه: مرگ حقه! رضا شاه با اون عظمتش مرد!
نادر شاه با اون ابهتش مرد. بابای تو که *** اونها هم نبود

از یه غضنفر سوال میکنند که اگه تمام دنیا را بهت بدیم با هاش چی كار میکنی؟
میگه میفروشم میرم خارج

به غضنفر میگن چرا با خودکار میری حموم؟ میگه هرجای بدنمو میشورم علامت میذارم.

غضنفر میره دانشگاه به ۲ دلیل می فهمن کجاییه!!! : 1. سامسونتشو می زاره تو زنبیل ۲. وقتی استاد تخته رو پاک می کنه اونم دفترشو پاک می کنه


 


:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 516
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : جمعه 15 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

سال آخر دبیرستان بودم وخیلی آدم خجالتی تا به اون سن كه رسیده بودم نتوسته بودم دوستی برای خودم پیدا كنم ولی این اواخر تو راه مدرسه یه دختره نظرمو به خودش جلب كرده بود . اون هر روز از مسیری كه من میرفتم عبور می كرد ! اون با دوست اش كه دختر زشتی هم بود باهم بودند ولی خودش دختر زیبای بود ، جالب اینكه تا به من میرسیدند دوست اون دختره محل نمی گذاشت ولی خودش به من چشمك میزد من اوایل بی تفاوت بودم ولی بعدا'' دیدم نمیشه بی تفاوت بود آخه چشمك زدن كار هر روزاش شده بود . این اوخر گاهی وقت ها هم میخندید من كه تا اون روز آدم خجالتی بودم داشتم كم كم پر رو میشدم و دنبال موقعیتی بودم تا طرح دوستی بریزم یه روز گویی كه شانس بهم روكرده باشه اونو تنها دیدم به خودم جرات دادم و گفتم كه هر جوری باشه باید بهش پیشنهاد دوستی بدم خیلی به هیجان آمده بودم صدام رو صاف كردم و گفتم خانم افتخار آشنایی میدید محل نذاشت من شوكه شدم ولی خودمو نباختم دوباره گفتم میتونم باهاتون دوست بشم برگشت و باخشم بهم نگاه كرد بهش گفتم (البته باترس) مگه خودتون هر روز بمن چشمك نمیزدید؟ مگه چراغ سبز بهم نشون ندادید اومد بسمتم و محكم خوابوند در گوشم و با صدای لرزون ولی با فریاد گفت : دیوونه من مریض ام پلكم خودبخود میپره حالیته یا بازم بگم.


 


:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 508
|
امتیاز مطلب : 81
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : جمعه 15 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

داشتم با ماشینم می رفتم سر كار كه موبایلم زنگ خورد گفتم بفرمایید الووو.. ، فقط فوت كرد ! گفتم اگه مزاحمی یه فوت كن اگه میخوای با من دوست بشی دوتا فوت كن . دوتا فوت كرد . گفتم اگه زشتی یه فوت كن اگه خوشگلی دوتا فوت كن دوتا فوت كرد . گفتم اگه اهل قرار نیستی یه فوت كن اگه هستی دوتا فوت كن دوتا فوت كرد . گفتم من فردا میخوام برم رستوران شاندیز اگه ساعت دوازده نمیتونی بیای یه فوت كن اگه میتونی بیای دوتا فوت كن دوباره دوتا فوت كرد . با خوشحالی گوشی رو قطع كردم فردا صبح حسابی بخودم رسیدم بهترین لباسمو پوشیدم و با ادكلن دوش گرفتم تو پوست خودم نمی گنجیدم فكرم همش به قرار امروز بود داشتم از خونه در میومدم كه زنم صدام كرد و گفت ظهر ناهار میای خونه؟ اگه نمیای یه فوت كن اگه میای دوتا فوت كن.




:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 499
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : جمعه 15 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin


یک بنده خدایی ، کنار اقیانوس قدم میزد و زیر لب ، دعایی را هم زمزمه میکرد .
نگاهى به آسمان آبى و دریاى لاجوردین و ساحل طلایى انداخت و گفت: - خدایا ! میشود تنها آرزوى مرا بر آورده کنى ؟
ناگاه ، ابرى سیاه ، آ سمان را پوشاند و رعد و برقى در گرفت و در هیاهوى رعد و برق ، صدایى از عرش اعلى بگوش رسید که میگفت : چه آرزویى دارى اى بنده ى محبوب من ؟

مرد ، سرش را به آسمان بلند کرد و ترسان و لرزان گفت : - اى خداى کریم ! از تو مى خواهم جاده اى بین کالیفرنیا و هاوایی بسازى تا هر وقت دلم خواست در این جاده رانندگى کنم !!
از جانب خداى متعال ندا آمد که : - اى بنده ى من ! من ترا بخاطر وفادارى ات بسیار دوست میدارم و مى توانم خواهش ترا بر آورده کنم ، اما ، هیچ میدانى انجام تقاضاى تو چقدر دشوار است ؟ هیچ میدانى که باید ته اقیانوس آرام را آسفالت کنم ؟ هیچ میدانى چقدر آهن و سیمان و فولاد باید مصرف شود ؟ . من همه ى اینها را مى توانم انجام بدهم، اما ، آیا نمى توانى آرزوى دیگرى بکنى ؟
مرد ، مدتى به فکر فرو رفت ، آنگاه گفت : - اى خداى من ! من از کار زنان سر در نمى آورم ! میشود بمن بفهمانى که زنان چرا مى گریند ؟ میشود به من بفهمانى احساس درونى شان چیست ؟ اصلا میشود به من یاد بدهى که چگونه مى توان زنان را خوشحال کرد؟

صدایی از جانب باریتعالى آمد که : اى بنده من ! آن جاده اى را که خواسته اى ، دو باندى باشد یا چهار باندى ؟؟







:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 507
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : جمعه 15 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin



 

با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ ستاره ها خوش آمديد . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما در بهتر شدن كيفيت مطالب وبلاگ ياري رسانيد .

 


 



:: بازدید از این مطلب : 785
|
امتیاز مطلب : 600
|
تعداد امتیازدهندگان : 197
|
مجموع امتیاز : 197
تاریخ انتشار : 17 دی 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : shahin

 

این وبلاگ به چند دلیل قبلا آپدیت نمیشد ، برای همین از همتون عذر میخوام ولی حالا هر روز آپدیت میشود ، منتظر مطالب جدید باشید .

 

برای ورود به سایت فیلم و موزیک همراه با لینک مستقیم اینجا کلیک کنید .

 

نظر یادتون نره ..!

 

 



:: موضوعات مرتبط: دانستنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 785
|
امتیاز مطلب : 979
|
تعداد امتیازدهندگان : 548
|
مجموع امتیاز : 548
تاریخ انتشار : سه شنبه 17 دی 1398 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد